۱۶ مرداد ۱۳۸۸

پاسخ تو

که می داند؟ درون من چه غوغاست
دگر بیزارم از دلمردگی ها
نمی خواهم بمیرم در غروبی
میان این همه افسردگی ها*
صدای ضربه های قلب عاشق
درون سینه ام طوفان به پا کرد
کسی از ظاهر آرام من چیزی نفهمید
که قلب من درون من چه ها کرد!*
به ذره ذره جانم شراریست
که آتش می زند بر پیکر من
هزاران غنچه می اید ز ابری
که می بارد شبانه بر سر من*
نمی دانم ! نمی دانم که هستم !
غم پنهان من زیبا ترین است
دگر در پوست خود من نگنجم
لب خندان من گویای این است*
سراپا مستی و شعر و شرابم
تو خورشیدی که می تابی به جانم
یقین دارم که لایق هستی ای عشق
سر خود را به راه تو سپارم*
یقین دارم که باید با تو باشم
تمام عمر را در هاله نور
تو مهتابی ، تو ماهی ، آسمان
ینباید از تو باشم لحظه ای دور*
غم پنهان من شادی به من داد
تو می فهمی که آب و آتشم من
درونم خنده و گریه مجاور
و این یعنی که دیگر عاشقم من*
شنیدم پاسخت را از دو چشمت
برای عشق تو لایق ترینم
یقین دارم به این عشق الهی
تویی عاشق و من عاشق ترینم
------
خیلی زیباست .. خیلی