۲۳ شهریور ۱۳۸۸

رها

رها باش ، آزاد چون پر کاهی در انبوه قطرات عجول باران ! شب پرستان را به نازکی دلت نزدیک نکن، زیرا که محفل روشن و آرام دلت تاریک و آشفته می گردد ! پرواز کن ، اما نه چونان پرنده یی که در هراس ساچمه ی تفنگی ست ! همچون قاصدک بی مقصدی که فقط لذت پرواز کردن را تجربه می کند ! و سپس ، در گنگی بادهای وحشی ، ذره ذره بال هایش را از دست می دهد ، و در یک سقوط آزاد ، دچار مرگی زیبا می شود ./

۸ شهریور ۱۳۸۸

میدونی که ...

هیچ می دونین خدای من بهترینه ؟
می دونین خدای من اند ه دوستای با معرفته ؟
می دونین خدای من همتا نداره تو ماه بودن ؟
می دونین چقدر دوستش دارم ؟
خیلیییییییییییییییییییی

۶ شهریور ۱۳۸۸

شرط فراموشی

کارگران مشغول کارند !
کارگران شامل : دو برادر ، یک خواهر و مادر !
زدن خراب کردن ، ساختن ، به هم ریختن !
و حالا کارگران مشغول مرتب کردن هستن
خونه به هم ریختست و حس مس یوخ
این سه چار روز خیلی سخت بود مخصوصا اینکه حماااام و دشوری تهطیل بود !
البته دشوری اورجانسی بود و سریع ساختنش اما حمااام !
به جد حس کردم موهام فاسد شدن ! { هوووع }

* میدونم پست پر باری بود . ممنون از تشویق حضار{خیالی } همیشه غایب :دی
* وقتی میگم فراموشم کن ، پیغام پسغام معنی نمیده ! شرط فراموشی این نیست . عشقمو از قلبت پاک نکردی باشه ، اما با عشقت منو نترسون ای عاشق دیوونه ! من حق دارم عاشق باشم اما نه عاشق تو ! خدایا فراموشی را برایش سهل بگردان

۲۸ مرداد ۱۳۸۸

قـَــرَم قاااااط !

بعضی وقت ها حس دوست داشتن و حسادت و خودخواهی و شک و ... با هم قاطی میشه
نمی دونم تجربش کردی یا نه اما وقتی این حس ها با حس نادیده گرفته شدن ! یا حتی ا س ک و ل شدن قاطی بشه ! ( درسته ! می دونم میگی چه شود ؟! ) یه حس بهت میده به رنگ سبز لجنی کر کثیف ! با همون بوی گندیده ش !
خیلی بده
می تونم نشان " از همه جا بی خبرترین هفته " رو به خودم اعطا کنم
اینکه از سر هفته تا پای هفته بخوای این حس رو از خودت دور کنی اما هر روز یه اتفاق میفته که ثبت میشه بر جریده ی روحـَت دوام آن !
پکر میدونی یعنی کی ؟ یعنی من !
پکر میدونی چه آثاری داره ؟
آثارش اینه که دو هفته دیگه امتحان ترم داری و هنوز لای کتابو باز نکردی ! حوصلت نمیاد !
!
!
!

۱۶ مرداد ۱۳۸۸

پاسخ تو

که می داند؟ درون من چه غوغاست
دگر بیزارم از دلمردگی ها
نمی خواهم بمیرم در غروبی
میان این همه افسردگی ها*
صدای ضربه های قلب عاشق
درون سینه ام طوفان به پا کرد
کسی از ظاهر آرام من چیزی نفهمید
که قلب من درون من چه ها کرد!*
به ذره ذره جانم شراریست
که آتش می زند بر پیکر من
هزاران غنچه می اید ز ابری
که می بارد شبانه بر سر من*
نمی دانم ! نمی دانم که هستم !
غم پنهان من زیبا ترین است
دگر در پوست خود من نگنجم
لب خندان من گویای این است*
سراپا مستی و شعر و شرابم
تو خورشیدی که می تابی به جانم
یقین دارم که لایق هستی ای عشق
سر خود را به راه تو سپارم*
یقین دارم که باید با تو باشم
تمام عمر را در هاله نور
تو مهتابی ، تو ماهی ، آسمان
ینباید از تو باشم لحظه ای دور*
غم پنهان من شادی به من داد
تو می فهمی که آب و آتشم من
درونم خنده و گریه مجاور
و این یعنی که دیگر عاشقم من*
شنیدم پاسخت را از دو چشمت
برای عشق تو لایق ترینم
یقین دارم به این عشق الهی
تویی عاشق و من عاشق ترینم
------
خیلی زیباست .. خیلی

لطفا بهم بخند

نمیدونم چرا با اینکه تابستونه اما روحیه هه من همچنان مثل هوای بهار می مونه
خندم میگیره وقتی مثلا شادم آهنگ غمگین گوش میدمو وقتی غمگینم چیزایی گوش میدم که در حد تیم ملی !
خنده داره وقتی حالت با یه دقه قبلش زمین تا آسمون فرق داره
یا خیلی مهربون ! یا خیلی خشن !
نمیخوام بگم روزای سختی هه چون اگه بگم سخت میگذره
این روز زدم تو خط بی خیالی !
تو خط همه چیز بی اهمیت بودن !
حال خنده داریه
می تونی به حالم بخندی
از ته دل بخند لطفا
یه دیوونه اینو ازت میخواد

1

سلام
عیدتون مبارک